امام رضا علیه السلام فرمودند: شیعیان و پیروان ما را به سه مساله امتحان کنید:
اهمیت به اوقات نماز؛ که آیا اول وقت نماز را برپای می دارند یا خیر؟
حفظ اسرار؛ یعنی در حفظ اسرار و مسایل محرمانه کوشا هستند یا خیر؟
از حیث توانمندیهای مالی؛ یعنی آیا در مال خود برای برادران دینی سهمی قائلند و دست آنها را می گیرند یا خیر؟
خدا مىفرماید:
«کلمه توحید یعنى لا اله الا الله دژ من است، هر کس وارد این دژ شود، از عذاب ایمن است.»
امام این را بگفت و مرکبش حرکت کرد، آنگاه دوباره سر از سایبان مرکب بیرون آورده افزود: «اما با رعایت شروط آن که من خود از جمله شروط آن هستم».
بنال ای دل که در نای زمان فریاد را کشتند
بهین آموزگار مکتب ارشاد را کشتند
اساتید جهان باید به سوگ علم بنشینند
که در دانشگه هستی، بزرگ استاد را کشتند
به جرم پاسداری از حریم عترت و قرآن
رئیس مذهب و الگوی عدل و داد را کشتند
بجای اشک و خون دل، ببار ای آسمان زین غم
که نور دیدگان سید امجاد را کشتند
دریغ و درد کز بیداد منصور ستمگر
به جرم یاری دین مظهر امداد را کشتند
به جنّت مادرش زهرا پریشان کرده گیسو را
که بهر حفظ قرآن شافع میعاد را کشتند
من ژولیده میگویم ز نسل ساقی کوثر
امام جانشین و پنجمین اولاد را کشتند
ژولیده نیشابوری
ابو حنیفه
من فقیهتر و داناتر از جعفر بن محمد ندیدهام. او داناترین فرد این امت است.
مالک ابن انس
در طول مدتى که به خانه آن حضرت آمد و شد داشتم، او را ندیدم جز این که در یکى از این سه خصلت و سه حالت به سر مىبرد، یا او را در حال نماز خواندن مىدیدم و یا در حالت روزهدارى و یا در حالت قرائت قرآن.
ابن ابى لیلى
شهادت مىدهم که شما حجتهاى خداوندى بر بندگانش هستید.
ابو بحر جاحظ بصرى
جعفر بن محمد کسى بود که علم و فقه آن حضرت جهان را پر کرده است و گفته مىشود که ابوحنیفه و سفیان ثورى از شاگردان او بودند. همین در عظمت علمى آن حضرت کافى است.
امام صادق علیه السلام از منظر دانشوران اهل تسنن
راستش از قیصر امین پور زیاد نمی دانستم بجز چند شعر زیبا که خوانده بودم و یکی از شعرهای زیبایش را در هفته دفاع مقدس سال قبل در وبلاگم زده بودم، و برای قدردانی همان شعر و چند شعر را دوباره در پایین می آورم.
خدا رحمتش کند.
سراپا اگر زرد و پژمرده ایم
ولی دل به پاییز نسپرده ایم
چو گلدان خالی، لب پنجره
پر از خاطرات ترک خورده ایم
اگر داغ دل بود، ما دیده ایم
اگر خون دل بود، ما خورده ایم
اگر دل دلیل است، آورده ایم
اگر داغ شرط است، ما برده ایم
اگر دشنه دشمنان، گردنیم!
اگر خنجر دوستان، گرده ایم؟!
گواهی بخواهید، اینک گواه:
همین زخمهایی که نشمرده ایم!
دلی سربلند و سری سر به زیر
از این دست، عمری به سر برده ایم
چرا لبخند گل پرپر شد و ریخت؟
چه شد آن آرزوهای بهاری؟
چرا در پشت میله خط خطی شد
صدای صاف آواز قناری؟
چرا لای کتابی خشک کردند
برای یادگاری پیچکی را ؟
به دفترهای خود سنجاق کردند
پر پروانه و سنجاقکی را ؟
خدا پر داد تا پرواز باشد
گلویی داد تا آواز باشد
خدا می خواست باغ آسمانها
به روی ما همیشه باز باشد
خدا بال و پر پروازشان داد
ولی مردم درون خود خزیدند
خدا هفت آسمان باز را ساخت
ولی مردم قفس را آفریدند
هر چند که دلتنگ تر از تنگ بلورم
با کوه غمت سنگ تر از سنگ صبورم
اندوه من انبوه تر از دامن الوند
بشکوه تر از کوه دماوند غرورم
یک عمر پریشانی دل بسته به مویی است
تنها سر مویی ز سر موی تو دورم
ای عشق به شوق تو گذر می کنم از خویش
تو قاف قرار من و من عین عبورم
بگذار به بالای بلند تو ببالم
کز تیره ی نیلوفرم و تشنه ی نورم
در وقتی که این آهن پاره بی روح و بی عقل و بی جان(ساعت) فریاد گذشتن وقت نماز صبح را می کرد،
من بر خواب غفلت اصرار می کردم
و روز را با نماز قضا شروع، و سر به بیرون می زنم
و می بینم آنچه را که نباید می دیدم
می شنوم آنچه را که نباید می شنیدم
می گویم آنچه را که نباید می گفتم
می نویسم آنچه را که نباید می نوشتم
می روم جایی را که نباید می رفتم
و نفس جای عقل و دل را می گیرد و می شود فرمانده بدن
و شنیدن و گفتن و خفتن و رفتن و نوشتن می شود از بهر غیر خدا
و چشم و گوش و زبان و دست و پا می شود از آن شیطان
و این چنین بود که من شیطان شدم.